پست‌ها

نمایش پست‌ها از ژوئیه, ۲۰۰۴
هفتم مرداد ماه 1383 صد و سیزدهم سلام و من برگشتم جای همه تون خالی ... اردوی 5 روزه مدرسه تموم شد و من برگشتم ... جاتون خیلی خالی بود چون خیلی خوش گذشت . 1- هنوز هم ادمهایی هستند که نمی دونم چی باید در موردشون گفت ... ما با اردوی مدرسه رفتیم اهرود ... پدر یکی از بچه های سال اولی که تازه امسال می خواد وارد مدرسه بشه شاهرود بود . به ایشون گفتیم که از طرف ما با مدرسه سمپاد هماهنگی های لازم رو انجام بده ... وقتی رسیدیم شاهرود گفت که مدرسه پر بود .... 3 روز تمام ما رو خونه خودشون دعوت کرد و نگ مون داشت با بهترین پذیرایی ها ... ما ار خجالت مردیم ... واقعا نمیتونم حرفی بزنم ..فقط باید خدا رو به خاطر وجود همچین انسانهایی شکر کرد . 2- مشهد مثل همیشه خیلی حال داد ...فقط حیف که مدت کمی اونجا بودیم ... جای همه دعا کردم ... و امیدوارم خدا حاجت همه رو بده. 3- وقتی شاهرود بودیم رفتیم یه کوهی به اسم اولنگ ... خوش گذشت .. اونجا حدود 3 ساعت داخل مه بودیم ... توی مه ناهار خوردن و طناب کشی بازی کردن حای میده که نگو ... 4- مشهد هم رفتیم ده اخملد ... آبشاری و بعدش هم جوجه ای زدیم تو رگ
پنج شنبه اول مرداد ماه سال 1383   صد و دوازدهم   سلام به همه خوبین ... خوشین ... خوش میگذره ما راهی شدیم ... دارم میرم مسافرت و این حرفا ... با اجازه و به امید خدا امام رضا ما رو طلبیده و باید بریم دست بوس برام دعا کنید منم برای همه تون دعا میکنم عصر امروز با بروبچه های مدرسه میریم 2 روز شاهرودیم و 3 روز مشهد ... فقط یه نکته سوقاتی موقاتی نخواهید که :دی راستی 28 تیر تولد شیمیکا بود ... بازم تولدش مبارک باشه ..یادم رفت اینجا بگم ... حرف دیگه ای نداریم جز طلب بخشش و حلالیت ... برمیگردم . . انشاالله خدایارو نگه دارتون
بیست و پنجم تیر ماه 1383 صد و یازدهم همگی یه روز با هم دیگه رفته بودیم به گردش عروسک ناز و خوشگلم انگاری بوده سردش گفتم بهش چیزی بپوش حرفمو گوش نکردش حرفمو گوش نکردش حرفمو گوش نکردش هااااپچه .. هااااپچه عروسک من سرما خورد با عطسه هاش سرمو برد عروسک من سرما خورد با سرفه هاش سرمو برد گریه می کرد گرو گر منو نبرین به دکتر منو نبرین به دکتر می گفت گولم میزنین منو آمپولم میزنین مگه که دوست نداری ؟ چرا گریه امو در می آری ؟ من از دکتر می ترسم خوب میشه فردا عطسه ام آمپول و دوا نمی خوام با شما دکتر نمی آم هاااااپچه ..آخ خداااا هاااااپچه یکی به من دستمال کاگزی بده - یه بسته دستمال کاگزی تموم کردی باید بری دکتر گرس بخوری پاشو فسگلی خواننده : چرا
چهارشنبه 17 تیرماه 1383 صد و دهم 1- در شهر راستف نا دانو ( Rastof na danou ) و در خیابان سادوایا ، روی سردر کارگاه سنگ قبر تراشی تابلویی آویزان بود و بر رویش نوشته شده بود : " استادِ کارهای به یاد ماندنی " 2- همه شب وقتی به خواب میروم ، میمیرم و صبح روز بعد وقتی بیدار میشوم ، تولدی دوباره پیدا میکنم . 3- مرگ ، ادامه همان چیزی است که شما اسمش را گذاشته اید " زندگی " 4- دنیا ، بی من و شما هم نفس خواهد گشید .. و چه بسا راحت تر چه قدر به مرگ فکر کردید ... چه قدر حسش کردید ... یا اصلا فکر کردید .. جرات فکر به مرگ رو دارید یا سرتون رو کردید زیر برف و نمی بینیدش ... خود منم به مرگ فکر نمی کنم .. چون اگه به مرگ فکر می کردم شاید آدم دیگه ای بودم ******* امتحانات تموم شد .. نتایج در راهست .. ترجیح میدم فکرم رو آزاد کنم و یه خورده هم که شده از زندگی لذت ببرم ******* یه دوستی داشتم که می گفت 110 عدد مقدسیه ... حالا منم 110 بار نوشتم ... 110 باری که زود گذشت .. خیلی زود ... ******* این چند وقته روزههای خ