پست‌ها

نمایش پست‌ها از نوامبر, ۲۰۰۸

دویست و شصت

امروز مثل هر روز نبود مثل هر سال نبود ... دیگه هم مثل قبل نمیشه .... آخهه یه زمانی تولدم بود بابام میومد و صورتم و تودستاش می گرفت و پیشونیمو می بوسید هنوز گرمای دستش، نوازش صورتش که همیشه روی صورتمون می گذاشت رو حس می کنم .. هنوز باور نکردم ... الان می ترسم بابام خیلی ماه بود و خیلی قبولم داشت ... اما الان چی ؟ الان کهخ از اون بالا بالاها داره همه اعمالم و می بینه ... ای خدا کی امسال بهم تبریک میگه ؟ کی هست که وقتی نفس می کشید قوت قلب بود و حضورش برکت ... امروز تولدم بود اما ... خدایا ... رحم الله من قرا فاتحه مع الصلوات

خدمت تمام شد ....

تصویر
بالاخره خدمت تمام شد 1 سال و 6 ماه از عمر تلف شد و و خسارتی زد که مدتی طول خواهد کشید تا التیام پیدا کنه اما گذشت و البته مردم زیادی رو شناختم هم روحیه مردم ، هم طرز تفکر ، هم زندگیشون ...