پست‌ها

نمایش پست‌ها از سپتامبر, ۲۰۰۷

دویست و سی و پنج

سه روز مرخصی برای خرید لباس داشتم حساب می کردم خدمت خیلی خوبه ها 20 ماه نمی تونم برم سر کار اگه بی عرضه باشم . فقط 500 تومن در ماه درآمد داشته باشم میشه 10 میلیون و اگه مثل الان شهرستان ماهی حدود 200 هزینه کرایه خونه و رفت و آمد و زندگی و خورد و خوراکم میشه میشه 4 میلیون کلا 14 میلیون ضرر حالا مجاسبه ارزش زندگی ، اعصاب خوردی ها ، دوری ها ، مشاغل از دست رفته ، درس و آینده به کنار بگذریم فکر کنم اگه تحصیل کرده هایی که میرن خدمت و قبلش ذره ای که هیچ کلی به نظام و مملکت پایبند بودن بعد از سربازی تا جاییکه بتونند قصد خروج داشته باشن ... از بحث خدمت سربازی خارج بشیم .... زندگی می گذرد ... گاهی اعصاب ها خورد میشه گاهی آروم تریم .. اما ماهی مثل ماه رمضان یه چیز دیگه اس محسن خیلی خوب حسش رو گفته حسی که شاید خیلی از ماها قوی تر و ضعیف تر شاید که داشته باشیم اما هر چی هست فکر کنم کسی که هنوز ذره ای انسانیت تو وجودش مونده باشه لحضاتی تو عمرش دلتنگ میشه . حس می کنه تنهاس فعلا علی الحساب برایمان دعا کنید خیلی خیلی محتاجیم

دویست سی و چهار

تصویر
ماه رحمت ماه میهمانی خدا مبارک یه پادگان بالای کوه به اسم 40 دختر البته فقط اسمش قشنگه شدم دژبان اونجا بدک نیست اوضاع شاهرود هم شهر خوبی است .. پر از دانشجو .. و خوب شهر دانشجویی پیشرفته تر از خیلی جاهاست به گمونم هر یکی دو هفته بتونم پنج شنبه بیام و جمعه برم خلصه خدا رو شکر خیلی خیلی بهتر از خیلی از همدوره ای هام تقسیم شدم خدا رو صد هزار مرتبه شکر پی نوشت : من خوبم ... عادت می کنم خیلی زود.. دیروز خوب بود می دونی که چی رو می گم فکر کنم به هر دومون کمک کرد

دویست و سی و سه

سلام ... دیروز روز آخر بود .. یه دوره ی سه ساله مثل برق و باد گذشت .. وقتی فیلم ها و عکس های برنامه ها و کلاس ها و .. مرور می کردم و دیدم سه سال بزرگ شدند و سه سال از عمرشون رو توی حلی 2 گذروندن ... و سه سال از زندگی ما هم گذشت .. دیدم که چه قدر بی صدا داره کار خوشو می کنه این زمان ... دیدم که یه سری بچه ی تخس و زبون نفهم و مثلا تیزهوش کا البت با مرام و باحال هم بودند اومدند و رفتند امیدوارم حداقل تونسته باشم چیزی که فکر می کنم بلدم رو بهشون یاد داده باشم .. یا نه چیز بدی یادشون نداده باشم ... به هر صورت گذشت و یه عمر باقی است ... این احتمالا تا مدتها جزو آخرین نوشته وبلاگم هست .. فردا که میرم شاهرود و لشگر تکاوری تا بخوام مستقر بشم و دسترسی به اینترنت پیدا بشه حدود 2 یا 3 هفته طول می کشه این هم می گذر سخت اما زود می گذره به هر حال یه دوره جدید روبه روی من هست که تو به وجود اومدنش نقشی نداشتم توکل اول به خدا بعد به دعاهای شما خیلی زیاد محتاجم دعا کنید بشه یه جوری برگشت که صبوری کنیم .. خدمت یه طرف دوری ازت یه طرف می گذره خلاصه علی الحساب لطف کنید و حلال کنید من رو وقتی می خواید حلال کن

دویست و سی و دو

امروز تقسیم شدیم یازدهم شهریور هشتاد و شش بچه ها پخش شدند .. بعد از چهار ماه با هم بودن پارتی دار ها جاهای توپ تهران و شرایط دارها جاهای بد تهران و ما بقی شهرستانها و بدشانسها لب مرز منم که شانس خوبی ندارم افتادم لشگر تکاوری 85 شاهرود فقط دعا کنید نه برای من البت برای من هم دعا کنید دعا کنید صبر ایوب داشته باشیم خیلی صبوری باید کرد ... می دونی