چهارشنبه 12 فروردین هزار و سیصد و هشتاد و سه
ویژه نامه
شماره صدم
همیشه برام چند شماره خیلی یه جورایی مقدس بود .. نمی دونم شایدم مقدس نشه گفت اما اعداد محترمی برام هستند .. مثل 7 ، 40 ، 100 و 1000 .. که مطمئنم که برای خیلی ها هم همینطوره
بالاخره نوبت 100 امین نوشته من هم رسید .
تا به خال هم 100 شماره من رو تحمل کردید ...
توی این 100 نوشته بارها باهاتون درد دل کردم ... بارها خوشی ها و ناخوشی هام رو باهاتون قسمت کردم ... بارها غر زدم ..بارها چرت و پرت گفتم ...و چند بار هم تصمیم داشتم برای همیشه وبلاگ نویشی رو ترک کنم ...
با همه این حرفها اینجا رو دوست دارم ... خیلی هم دوست دارم ... شماها رو هم دوسا دارم و قربونتون هم میرم
بسه
بریم سر اصل مطلب :
عید امسال هفته اولش رو اصفهان بودم ... همه می دونن ... جاتون خالی خوش گذشت و خیلی خفن شلوغ بود ... حتی توی پیاده رو ها جا نود آدم راه بره ... برای همین من همش از پیاده رو ها راه میرفتم :دی
اما جدی انقدر مردم چادر زده بودند که خدا میدونه ...
توی راه رفتنی 4 تا توریست توی اتوبوس ما بودند ... از شانس بدشون اون وز ...
پستها
نمایش پستها از مارس, ۲۰۰۴
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
چهار شنبه 27 اسفند 1382
نود و هشتم
سلاو درود فراوان بر شما رعیت اهل نت که هنچنان به دستبوسی ما آمده و نظرگاه ما را پر می نمایید
چند صباحی بود که از حال چیزی بر ما نمانده بود و ما کمتر فرصت کتابت و بازدید شما را داشتیم . هرچند پیش خودمان بماند که کارهای دربار و امور تکان دادن دربارمان بسار فجیع بود . حال که صحبت دربارتکانی شد نصیحتی از من گوش جان سپارید و عبرت بگیرید ... و گویند حکما که چون در خانه خودی یک بار دربار تکانی ولی بعد از تاهل بر سه جا تکانه اندازی و آن سه جا دربار شخصی خود و منزل ... دومی، درباردرباران، منزلگاه ام المنزل ( و گاها منزلین ) که بسی فجیع تر از دربار شخصی و سومی دربار مادرتان ... پس حماقت پیشه نکرده و همسر نگزینید مگر آنکه....
خلاصه اش میکنیم تا به دیگر امور نیز برسیم
آری
فی الحال که 48 ساعه به نوروز مانده گاهاٌ گمانه میزنیم که شاخی بر سرمان رشد میکند .. اینجا در پاتخت که برف باریدن گرفته و هوا سرد گشته ... ما هم مجبور شدیم به منزل دستور فرماییم تا برویم و کرسیجات آورده تا زکام نگردیم و نوروزمان را از بینی مبارک خارج نکنیم ...
حکماٌ دوره آخرال...
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
دوشنبه 19 اسفند 1382
نود و هفتم
سلام
نمی دونم دو سه روزیه یه جورایی نوشتنم نمی آد ( حالا انگار وقتی مینویسم خیلی توپ می نویسم!! ) اما اومدم و یه سری خبرهایی براتون بازگو کنم ...
اولا اینکه داریم نزدیک عید میشیم و مراسم چارشنبه سوری ... دیگه کم کم دارم کر میشم بس که نارنجک و ترقه تو کوچمون منفجر میشه ... خودمونیم ها .. ماها ایرانیا عادت داریم همه چیز رو به افتضاح بکشونیم
دوما اینکه برای عید برنامه چیدیم ... سال نو اصفهانم .. از 29 اسفند تا 11 فروردین .. گفتم از الان بدونین که نمی تونم آنلاین بشم
سوما جمعه قرار وبلاگی بود .. من هم رفتم ... اونجا از آشنا ها سالویا رو دیدم .. خاله ریزه هم همینطور .. خیلی های دیگه هم بودن و با خیلی ها هم آشنا شدم ... در کل قرار خوبی بود فقط یه نکته مونده بود ....اونم اینکه اونجا پول جمع کردن تا برای بمی ها کافی نت بزنن ... من موندم کافی نت به چه دردشون می خوره ....
چارما یه دوست جدید به وبلاگ نویسها اضافه شدخ ... ویترین آدم فروشی ... برید ببینید چه خبره
پنجما .. خوبه گفتم نوشتنم نمی آد وگرنه چی میشد ؟
ششما ... خدا یار و نگه دارتون
...
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
چهارشنبه 13 اسفند 1382
نود و ششم
سلام
1- عاشورا گذشت ... خوش به حال عاشقانی که توی این روز ها تونستند نظر امامشون رو جلب کنند و رضایت خاطرشون رو بدست بیارن ... اما من همش گناه بودم و گناه و گناه
2- امسال نتونستم " روز واقعه " رو ببینم ... از دست رفت .... نمی دونم چرا این فیلم دلم رو میسوزونه و گریه ام رو در میاره ( شایدم میدونم)
3- امسال نتونستم فیلم رو ببینم چون ظهر عاشورای امسال ما نذری میدادیم ... جای همگی تون خالی ... حاجتمون هم شفای مادرم بود که پس از دو بار عمل قلب حالش بهتر شد ...
امیدوارم حال پدر و مارتون همیشه خوب باشه تا احتیاجی به نذر کردن نداشته باشید
4- وقتی خبر بمب گذاری تو کربلا به گوشم رسید دلم لرزید ... آخه داماد داییم و زنش کربلا بودن .... از یه طرف برای کسانی که اونجا شهید شدن دلم میسوزه و از یه طرف میبینم مرگ که حقه .. خوش به حالشون که اونجا مردن ...
5-یه هییت عزاداری میشناسم که فارغ از بقیه هییت ها که بیشتر به قر و فرشون میرسن و فکر همه چیز هستن جز عزاداری ، مراسم خیلی قشنگی راه میندازه ... فکر کنم اصلیتشسون هم جنوبی باشه .. چون وقتی طب...