پست‌ها

نمایش پست‌ها از دسامبر, ۲۰۰۳
تصویر
هشتاد و چهارم جمعه پنجم دی ماه 1382 اول ) سلام دوم ) امروز صبح بیدار که شدم . داشتم صبحونه می خوردم مطابق معمول تلویزیون رو روشن کردم ... اخبار گفت که زلزله ای به بزرگی 3و 6 دهم ریشتر در بم روی داده و ..... عصری هم که سه روز عزای عمومی اعلام شد تا کی باید برای زلزله های 5....6 ریشتری ج.ن هموصنامون به خطر بیفته؟!!! امیدوارم که بلا از ایرانیان و جهانیان بدور باشه ... سوم) بالاخره پاییز تموم شد و وارد زمستون شدیم .... کاشکی برف بیاد دلم برای یه برف بازی درست و حسابی لک زده ... راستی داره بوی سال نوی مسیحی هم میاد ...اگه تا اون روز آپ دیت نکردم از الان به همه تبریک میگم چهارم) راستی خالا یادم اومد ... کریسمس مبارک ... تولد حضرت عیسی(ع) بر همه مسلمانها و مسیحیا و همه مردم مبارک باشه ... انشالله که همگی پیام آور صلح و دوستی باشن پنجم) امروز رفته بودم ددر ... با اینکه کلی درس داشتم ... اما از یه دوست خوب یه کادو گرفتم ... می دونین چی بود ؟؟؟؟ آلبوم جدید سیاوش قمیشی .... یکی از آهنگای توپسش رو هم گذاشتم رو وبلاگ حال کنید . ششم ) حرفی نیست جز آرزوی سلام
هشتاد و سوم بیست و نهم آذر 1382 سلام امروز که نه ... یعنی دیروز یه روز خاص بود باورم نمی شد اینقدر پوست کلفت باشم ... زود گذشت 365 روز و شب گذشت و من علی سیاه یک ساله شدم ..... با اولین نوشته شروع کردم و نوشته هام تیتری نداشت جز شماره ...اولیش که شروع نوشتنم بود ... 28 آذر 1381 شروع به نوشتن کردم ... و هیچ وقت فکر نمی کردم که بتونم دوستانی به این خوبی از اینترنت و وبلاگ بدست بیارم .... خیلی روزهای خوب و بدی داشتم که تونستم شما رو هم همراه خودم بکشونم... نمی دونم سبکم چیه .. یه روز قجری نوشتم و طنز ، یه روز خاطرات روزانه ام بود ، یه روزایی شروع به بحث می کردم و یه روزهایی درددلم بودید و سنگ صبورم . ممنون که منو تحمل کردید و امیدوارم که 100 سساله بشم ( بیچاره ملت ) اما حالا یه سری آمار بهتون بگم حال کنید در جمع با امروز من هشتاد و سه نوشتم که میشه تقریبا هر 4.3975 روز آپ دیت کردم و مطلب نوشتم ... تا حالا و طبق آمار6370 بار به وبلاگ من سر زده شده که میانگین روزانه 17،45 نفر به من سر زدن ( بابا این که خیلی پایینه ...یه حالی بدین به ما دیگه ) و به طور میانگین در ه
تصویر
هشتاد و دوم بیست و هفت آذر 82 سلام شما تا چه حد عوض میشید ... می دونم همه آدمها بنا به شرایط عوض میشن منظور من چیز دیگه ایه . . . . شما یه اخلاق خاص دارید ... نمی شه گفت خوبه و نمیشه گفت بدِ ... یه عادت یک سبک زندگی تا چه حد عوضش می کنید ... و چرا ؟ حاظرید به خاطر کسی که دوستش دارید ( نمی گم عاشق ...یه دوست داشتن معمولی) تا چه حد عوض بشید ؟ حتما حتما نظرتون رو بگید ..... ممنون .
تصویر
هشتاد و یکم بیست و دوم آذر 1382 سلام .... من نمی دونم این enetation چه مرگشه ... هی این لینک کامنت هام رو غیب می کنه برای همین از این به بعد کامنت ها رو گذاشتم تو haloscan تا حالشو ببره ...فقط شرمنده .. چون نظراتتون دیگه نیست
تصویر
هشتادم هفدهم آبان ماه هزار و سیصد و هشتاد و دو سلام من برگشتم ... توی این دو هفته خیلی فکر کردم .... خیلی زیاد .. و نتونستنم از وبلاگم دل بکنم .... می دونید من احتیاج داشتم به یه جایی که راحت داد بزنم ..راحت راحت راحت ... برای همین تنها جایی رو که می تونم این کار رو انجام بدم ترک نمی کنم .... توی این مدت فهمیدم که باید زندگی رو همیشه از یه زاویه ندید .. باید از یه دریچه و دریچه های دیگه ای هم به زندگی نگاه کرد ... باید زندگی کرد .... اما کسانی که نوشته های منو می خوندن یادشونه که داشتم یه داستان از آنتوان چخوف رو می نوشتم .... اگه داستان یادتون رفته نوشته 21 آبان ماه رو بخونید دوباره یادتون میاد .. امروز آخرین قسمت " خواب آلود " رو می نویسم " وارکا ، گالش های ارباب رو تمیز کن !" کف اتاق می نشیند . گالشی را به دست میگیرد و فکر می کند که فرو بردن سرش به داخل یک گالش بزرگ چرمی و کمی چرت زدن ، چه قدر عالی است ..... و نا گهان گالش بزرگ می شود ، باد می کند و همه فضای اتاف را می پوشاند .گالش از دست وارکا می افتد . سرش را تکان می دهد. چش