پست‌ها

نمایش پست‌ها از ژوئن, ۲۰۰۶

یک صد و هفتاد

یادی از قدیم ها ... چند وقتی است یاد نوشته های قدیممان افتاده ایم و سری به آرشیو هم زدیم یادش به خیر حس های جالبی منتقل شد و از خاطر گذشت باسه همین یکی از نوشه های قدیم رو دوباره می گذارم اینجا.... :دی دوازدهميش روز حضرای عالیه بخیر و خوشی باد فی الیوم من حقیر آزمونی بس با وقار ( همون سنگین و خفن و.... ) داشته و از این بابت بسی رنجوریم مریض احوالیم به طوری که قدرت تکلم نداریم . به کتابت بسنده نمودیم اما در توصیفات آزمون گویم که اساتیدی بس دارای عقده های کودکی اقدام به ابداع سوالاتی عجیب و غریب در قلمرو اینتگرال های سه گانه و گاهی بیشتر نموده تا بتوانند در یوم الامتحان ...... ما را به فراخیدگی عظمی رسانده افتخار نمایند و بتوانند سربلند بمانند اما در این راستا در کتیبه ای که موسوم به چل چراغ بوده دست نوشته هایی برجاست که بسی بجا و قابل تحسین می نماید فی البلاگ آورده امیدواریم که مورد التفات رنجورین از امتحان قرار گرفته بنده حقیر را دعا کره تا شاید استاد به دلرحمی مزمن دچار شده و دهی نصیب گرداند امتحان : تصفیه حساب نبرد نابرابر حق و استاد استاد : موجودی که فریب شعار " علم بهتر از ثرو

یک صد و شصت و نه

خیلی آروم خیلی خیلی آروم وارد میشه و بعدش موقعیت خودش رو پیدا می کنه از قدیمِ قدیم تا همین نزدیکی ها دودل و نگران اما شاید باید ریسک کرد تا بشه .. تا بشه .. حالا اسمش رو می گذارم پیشرفت می گذارم تجربه می گذارم زندگی مگه اصلا زندگی بدون ریسک هم میشه ؟ خیلی آروم خیلی خیلی آروم باید سعی کرد و تلاش باید فهمید باید فکر کرد و باید درک کرد ... خیلی آروم خیلی خیلی آروم میشه زندگی کرد و قشنگ میشه زیر بارون راه رفت خیلی آروم خیلی خیلی آروم 4/4/1385

یک صد و شصت و هشت

تصویر
1-توی این یه هفته ای که گذشت تقریبا از اکثر برنامه های زندگیم عقب افتادم .. عزاداری و مراسم های مختلف حس و حال زیادی ازم گرفت و باعث شد به کارهام نرسم اما خوب یه سری اتفاقات دیگه ای هم توی این هفته افتاد که انشالله جبران مافات بزرگی برام می کنه ... تا خدا چی قسمت کند 2-این چند وقته حضرت عزرائیل توی این حوالی دوستان و آشنایان ما زیاد سر زده .. آقا اگهع صدای ما رو می شنوی قبل از اینکه بیای سراغ ما یه ندا بده ... خیلی بدهکارم به خلق الله و حلالیت باید بطلبم ... همین جوری بیای جامون اون ته مهای جهنمه ها .. رحم کن ممنونم از همه تسلیت های شما دوستان ... واقعا ممنونم 3-به جناب آقای صابر معلم و مشاور گرامی مدرسه هم از دست دادن مادربزرگ گرامیشان رو تسلیت می گم به محسن عزیر هم همین طور .. انشالله ک مادربزرگ شما هم با مولا و پیامبرشان محشور بگردند و به هدی و آمنه که از دست دادن دوستشان و مادر شبنم رو بهشون تسلیت می گم ... خدا کمکشون کنه .. 4-ای بابا همش شد عزا د عزاداری این تیم ملی فوتبال هم که گند زده و نمیشه جشن و شادی راه انداخت 5- یه دوستی در مورد نوشته های قبلیم یه نظر داده بود ...... شماره

یک صد و شصت و هفت

1- سه شنبه 9 خرداد شوهر دخترخالم که تازه 4 ماه بود عقد کرده بودند و مرداد عروسیشون بود ... تصادف کرد .. 2- سه روز گذشته بود .. بیمارستان شهدای تجریش .. هنوز تو بخش اورژانس بود .. بیهوش .. با ضربه مغزی 3- بعد از یک هفته هنوز ICU خالی نیست .. هیچ بیمارستان دولتی پذیرش نمی کنه ... برای یه خانواده که توی رودهن مستاجرند بیمارستان خصوصی یعنی ... 4- 11 روز گذشت ... به هوش اومده و می گه بهش زدن و در رفتن ... شکمش یه زخم اندازه ی دو بند انگشت داشت که پانسمان شده 5- دکترا می گن که لخته مغزش رد شده و تا چند روز آینده به هوش کامل میاد 6- بازی ایران و مکزیک ... تلفن زنگ می زنه ... مجتبی رو بردن ICU ... چرا ؟ ... ایست قلبی کرده و تنفسش قطع شده 7- تا صبح دعا و .... عصر دوشنبه تموم کرد 8- پزشکی قانونی : مشکلی از مغز نبوده .. چرک رو درست پانسمان نکردن .. چرک زده به خونش و ... 9- به بیمارستان شهدای تجریش قتلگاه هم میگن ... به کجا باید این درد رو ببرم 10- خودم فقط 13 به در دیده بودمش و به هم 2 3 ساعت فوتبال بازی کرده بودیم ... اما ... ای خدا :(((((((( 11- از همه فجیع تر ... دخترخاله ام .. ای خدا .. توی 1

یک صد و شصت و شش

1-گاهی یه اتفاقاتی می افته که باید بهش فکر کرد .. یه سری نشونه ... یه سری اتفاق.. خیلی راحت ... بعضی وقت ها حس می کنم خانه ام روی آب است 2-ورقه های امتحان بچه را رو که صحیح می کنم نوشته ها و نکته های جالبی توش میبینم ... کاش همه می تونستند اینجوری و باز فکر کنند 3-ایول .... امروز جام جهانی شروع میشه و امید وارم فینال بازم برزیل قهرمان بشه البت ایران هم نایب قهرمان :دی .. اما به هر حال مملکت تعطیل است و همه جا جو فوتبال ... 4-بین چند موقعیت کاری گیر کردم ... ای بابا چی کار کنم ؟ 5- بالاخره تموم شد :دی امتحان معادلات دیفرانسیل رو هم دادم نا بشم مهندس :دی اما امتحانی بوود ها .. هیچی بلد نبودم .. به لطف منشی گروه ریاضی که اجازه داد از روی کتاب جواب ها رو پیدا کنم فارغ التحصیل شدم خدا عمرش بده 6- این قافله عمر عجب می گذرد 7- دعایم کنید فراوان

یک صد و شصت و پنج

تصویر
یاد باد آن روزگاران ...