یک صد و هشتاد و هفت
خیلی وقته به اینجا سر نزدم سر نزدم یعنی کارم شده بود این که بیام اینجا .. کامنت ها رو ببینم چندتاش رو جواب بدم چند تاش رو هم جواب ندم یه شعری یا عکسی بگذارم برم تا دفعه بعد اگه حس و حالی بود تازه داره یادم میاد که 4 سال پیش چرا این جا رو باز کردم چرا نوشتم چرا نوشتنم اومد با این که از اون موقع تا حالا خیلی خیلی عوض شدم و گاها می خندم به خودم اما الان میبینم که با این که خیلی خیلی حرف های زیادی دارم که بنویسم اما نمی نویسم شاید یه علتش ملاحظه ی مسخره ای باشه که باسه به قول خودمون استزیل نگه داشتن ذهن و فکر دانش آموزاست شاید یه علتش این باشه که دلم نمی خواد هر کسی ازراه برسه به خودش جرات بده در مورد مهمترین مسائل زندگی یه نفر که فقط و فقط برای خالی شدن ذهنش و درست تصمیم گرفتن و خالی شدن و ... نوشته اظهار نظرهای مزخرف بکنه شاید یه علتش این باشه که نخوام اونی که این ها رو می خونه ذهنش درگیر بشه و و و و شاید یه علتش خودم باشم شاید اما الان واجبه که حرف بزنم با خودش با خودم بگم که تجربه هیچ وقت نمی تونه اونی باشه که تو فکرش رو کردی و می خوای تجربه یا زندگی هیچ وقت و هیچ وقت محدودیتی که دلت م...