پست‌ها

دویست و پنجاه و یک

حس می کنم داره کم کم نفس های آخرش رو می کشه این وبلاگ خیلی وقتها دلم می خواد بیام و بنویسم حرف هم دارم هاااااا اما نمی شه ، تنبلی و بدون حس و حال بودن و مهمتر از همه وقتی که ندارم ( برای سر زدن به سایر وبلاگ ها و در نتیجه سر زدن بقیه به اینجا) باعث میشه انگیزه کم بشه فقط مونده خوب چیزی باشه برای درد ها و خوشی های هر از چند گاهی مان خلاصه روزگاریست از خدمت مقدس چیزی حدود 5 ماه و 10 روز ( با محاسبه اضافه خدمت فعلی ) مانده اگر بتوان پایان دوره ی خوبی گرفت از فرمانه از اول مهر حداقل مدرسه را شروع می کنیم گذشت باید برنامه ریزی کرد و خرابی ها رو دوباره ساخت نتایج کنکور سراسری هم آمد بدون حتی یک کلمه درس خواندن من و یکی از برو بچ شرکت کردیم صرف اینکه زبان بلد نیستم و منفی زدم البته ریاضی من شدم 1000 و سیا شد 100 ... خوبه پول کنکور رو خودم نداده بودم 11 سال گذشت از مرد لبخند از مرد امید به نظرم ما باید 2 خرداد 76 رو هر ساله مراسمی بگیریم هیئتی بزنیم و عزاداری کنیم برای بدبختی ملت عزا برای قدرنشناسی و برای لیاقتمان که سید برایمان زیادی بود پی نوشت : تحول همیشه خوبهفارغ از نتیجه اقدام برای ایجا...

دویست و پنجاه

تصویر
چند وقتی است رفتم سراغ سی دی ها و آهنگ هایی که شش هفت سال قبل گوش می کردم و دارم خاطرات سالهای آخر دبیرستان و کلاس کنکور و آهنگ گوش دادنهای موقعِ درس خوندن رو زنده می کنم modern talking 99 dj bobo 2000 celien dion (power of love) و خیلی آهنک های دیگه ( اسم آلبوماش رو یادم نیست ) خلاصه توی رفت و برگشت به شاهرود دوره خوشی طی میشه اینجوری پی نوشت : یه سری حرفها بود که زدم می دونی زیاد نیست خوشبختانه این چیزها .. اما بود مشکلی نداشتم کافی بود تکلیفم معلوم بشه کافی بود بگی همینه که هست بگی باید فکر نکن قبول نمی کردم اما مرسی خیلی مرسی سال قبل انقدر مشکلات بود که همین هر از گاهی دیدن ها خودش یه دنیا برنامه ریزی و فکر و استرس داشتوقتی برای چیزهای دیگه نمونده بهتر میشه من می دونم

دویست و چهل و نه

تصویر
سال در حال نو شدنه یه سال دیگه هم گذشت (راستی این جمله رو چند بار تو زندگیمون می گیم؟) با همه خوبی ها و بدی ها و تجربه ها و دوری ها و غصه ها و دلتنگی ها و شادی ها و خوش گذرونی ها و گریه کردنها و خندیدنها و درد دل کردن ها و حرف زدنها و پول در آوردن ها و خرج کردن ها و به هر دری زدن ها و رژه رفتن ها و رفت و آمد ها و غیبت کردن ها و نصیحت کردن ها و نصیحت شدن ها و دلداری دادن ها و روحیه گرفتن ها و هزار هزار کارهایی که کردیم و قرار بود بکنیم. سالی که خودش به تنهایی چندین سال بود اتفاقاتی که توی چندین سال می افتند و یکباره پیش رو دیدیم خوب شایدم برای همینه که سریع تر بزرگ شدیم به هر حال گذشت نه باید غصه خورد و نه باید خوش خیال موند باید کار کرد و تلاش و فکر و دل داد دل به دلدار ازلی داد تا خودش ما رو به سر منزل برسونه یا خدا یا مقلب القلوب والابصار یا مدبر الیل و النهار یا محول الحول والاحوال حوّل حالنا الی احسن الحال برآمد باد صبح و بوی نوروز به کام دوستان و بخت پیروز مبارک بادت این سال وهمه سال مبارک بادت این روز وهمه روز سال نو بر همه مبارک

دویست و چهل و هشت

سلام 4 روز پیش شوهرخاله ام ( که از بچه گی همیشه عمو صداش می کردیم ) بعد از مدت زیادی رنج بردن از سرطان جان به جان آفرین تسلیم کرد به من نگفته بودند تا پریشب که من برگشتم خدا بیامرزتش انشاالله سخت بود نمی دونم چی بگم ام دیروز یه برگه ای توی مراسم پخش کردنند دستخط مرحوم شوهرخاله ام که شعری گفته بود تو بیمارستان مدتی پیش بسم الله الرحمن الرحیم سه برادر دارم ، همه همسنگ طلا با عیاری بالا با تعصب و مرامی والا همسر من تنها ، همه جایم همراه همه نیش و نوشش دوست دارم که بمانم پیشش نوه و دخترکانی همه بابونه مهر نگران ، چشم براه که بیایم از راه خواهرانی همه از جنس حریر همه با قلب رقیق ، دختران و پسرانی پر مهر زن برادر ، همه با مهر و صفا یکی شان آنور آب ، نور شب چون مهتاب با برادرهاشان ، دختران دامادان دیگری در تهران ، مهربان دل نگران آن یکی در غربت ، جمله ی غمخواران با یکی دختر نازش که ملاقات آمد بستگان و فامیل دوستان ، دامادان کلی از همکاران و همه آنهایی که به هر نحو شدم شامل لطف حتی پدری که برفته است زدت و خدا گوشه چشمی به دعایش دارد و من بی مقدار که نکردم کاری و نبردم راهی شرمنده ترین عنصر این...

دویست و چهل و هفت

خوب یه مدتی گذشت و مرخصی ما هم تمام شد و باید برگشت به لشکر 58 و ادامه خدمت عرض شود که اومدم سفارش کنم به ورزش و درستت نشستن پشت صند و کامپیوتر و ... خیلی خیلی مهمه و اثر مثبت زیادی داره و البته بد نشستن و ورزش نکردن ضررهای زیادی برای مثال دیروز ساعت 3 عصر من میدان صنعت بودم منتظر یکی از بچه ها بودم که آفتاب خورد تو صورتم و ... اااااپپپپپپپچه عطسه ای کردم جانانه .. اما عطسه کردن همانا و هنگ کردن کمر اینجانب ( کمی بالاتر از نشیمنگاه ) و به حالت 160 درجه ماندن همان آقا این کمر ما گرفت و نمی دونم رگبرگ شد نفهمیدم اما دردی داشت ها تا شب که بیرون بودم و توی راه رفتیم از انواع پیروکسیکام و داروی شل کننده عضلات استفاده کردیم . کمی بهتر شد شب هم که نگو و نپرس دارو های مختلف با طرق استفاده مختلوف استفاده شد تاشب کمی خوابیدیم و الان هم مانند کبک (شایدم اردک ) راه رفته و مجبورم 6 ساعت هم در اتوبوس به سمت پادگان حرکت کنیم به هر حال نتیجه می گیریم که ورزش خیلی خوبه مواظب باشید . از چاقی هم بپرهیزید پی نوشت : خوب تو که می دونی ... اما خودت رو ناراحت نکن .. خوب میشم سریع اون عکسایی که گرفتم از عکسا ....

دویست و چهل و شش

تصویر
بدون شرح یه طرح نو و جدید شاید تا دلم بیاد و بیشتر بنویسم با اینکه قالب قبلی خوب و قشنگ بود اما خوب تنوع هم خوب چیزیه پی نوشت : مرخصی داره تموم میشه تو هم آپ دیت کن و می دونی ... و التماس دعا

دویست و چهل و پنج

زندگانی چرخ زیادی داره امروز محسن رو دیدم دیدن یه دوست بعد از 10 ماهی که خیلی بیشتر از 10 ماه بود خیلی خوشایند بود یه جور راحتی داشتیم و البته کلی هم مجبور به خرجش کردم اما زندگی چرخ زیادی داره خیلی زیاد ولی هرجای دنیا و هرکاری مثل اینکه دغدغه های آدم یکی است حرفام قاطیه ؟ می دونم آخه یه دوستی می گفت شده 21 بهمن و آخرای ساله اما چی دارم بگم از امسال چه قدر عادی بود فقط دو سه تا اتفاق افتاد در حد انفجار و بعد سکوت خودمم فکر کردم و دیدم فعلا از 20 ماه کما 10 ماهش گذشته خوب جای امیدواری هست اگه سعی کنیم از بدترین شرایط بهترین برداشت ها رو داشت خیلی خوبه اونوقت تو بازنده ها بردیم راستی امروز کلی بازم با محسن حرف زدیم از آینده و ازدواج و زندگی و مشکلات و ترس و اظطراب . امید و یاس و ... اما حرفی زدم که کاش بهش ایمان داشتم که ندارم که حرف درستیه و فبولش دارم ولی ایمان ندارم که اگه داشتم شاید خیلی خیلی خیلی رفتارهام فرق داشت اونم اینه که این دنیا یه چند صباح بیشتر نیست و نباید بهش دل بست اما چی بگم که دلمون گیره خودش آزادمون کنه کاش انقدر عاشق باشیم و عاشق بمونیم که دنیا برامون هیچ بشه عاشقی ر...