شصت و پنجم

هجدهم شهریور ماه هزار و سیصد و هشتاد و دو
سلام سلام سلام
خوبین بچه ها
چه خبرا .....
اول بگم روز پدر بر همه پسرها و پدر ها و دختر ها و همسر ها مبارک باشه و مهم تر از اون عیدتون هم مبارک

بعد بگم براتون که من دارم میرم شمال و تا یک شنبه هفته بعد از دست و زبان و قلمم راحت میشید

فقط دعا کنید ما رو ما هم به فکرتون هستیم ...:دی
میریم ویلای خالم سمت محمود آباد ... کی اونوراست ببینمش :دی

حالا بریم سراغ یه خبر که یه مسابقه داستان نویسی هست که میتونید برید اینجا دقیقش رو بخونید

یه خبر دیگه ... اینکه من شرمنده یه دوست شدم که نمی تونم اسمش رو ببرم ...خیلی دوست خوبیه و و به قولی گفتنی ... منو کشته منو کشته منو کشته ..های ( 2 بار بخونید )
دستش درد نکنه بابت همه چیز می دونم خیلی اذیتش کردم .... ما مخلصیم

یه خبر دیگه اینکه من نمی تونم قرار وبلاگیه 20 شهریور رو بیام ... حیف شد .. اما هر کی رفت سلام منو به همه برسونه و بگه خیلی دلم می خواست که بتونم بیام ...

دیگه این که دلم براتون بگه که این چند وقت که نیستم دسترسی هم به نت ندارم ... دعا کنید دیوونه نشم ... و شرمنده که نمی تونم بهتون سر بزنم .... و اینکه شما بهم سر بزنید ها .!!! :دی

از همه کسانی که به من افتخار دادن و وبلاگم رو خوندن و نظر دادن تشکرات می کنم ... به هر حال اگه زنده بودیم جبران می کنیم .

من دیگه باید برم وسایلم رو جور کنم . کاری نیست ؟؟
من رفتم شمال .... بای تا برگشت

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

التماس دعا

یک صد و هشتاد