صد وسی و چهارم

چهارشنبه 24 فروردین 1384


سلام
خوب کجا بودیم ؟
آهان
یکشنبه
خیلی مسخره بود
از صبح رفتم دانشگاه
حسابش رو کنید
آدم ساعت 6 پاشه بره دانشگاه برای مبانی برق
استادش هم گیر که اگه 5 دقیقه دیر بیای غیبت می خوری
اما خود استاد نیاد
تو هم کلاس نداشته باشی تا ساعت 3 عصر
تازه 3 عصر بفهمی استاد این درس هم نیست
چی کار می کردید
مثل من کلاس 6 بعداز ظهر رو میپیچوندید ؟

اما از ساعت 5 به بعدش خوب بود

دوشنبه
روز خیلی خوبی بود
مدره هم رفتم
قرار شد پوستر ور 500 تا چاپ کنیم
نمایشگاهی میشه ها

سه شنبه
امروز هم خوب بود .
هم صبحش و هم عصرش
سرم خیلی شلوغ شده
10000 تا کار ریخته سرم
می ترسم هیچ کدوم رو نتونم انجام بدم
دعا کنید

چهار شنبه
تازه شروع شده
این قدر کار دارم ک از بس گیج شدم دارم وبلاگ می نویسم


پاورقی :
یه جوک پاستوریزه رو شنیدم
کای هم حال کردم
اما باسه هر کی تعریف کردم با عرض پوزش زد تو برجکمون
واقعا جرا ؟

اما جوک چی بود
که یه کرده رو میندازن جهنم وسط آدمها
بعد 2 ماه میبینن جهنم خالی شده
کرده هم دراز کشیده یه کلاش زیر بغلشه و میگه
همه رو از مرز رد کردم

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

التماس دعا

یک صد و هشتاد