صد و چهل و یک

دوران سختی داره می گذره
اما خوب
شاید به قول یکی از دوستان عجب امتحانی دارم میشم من

سعی می کنم
که فکر نکنم
شاید انقدر سرم رو شلوغ کردم که به هیچ چیز فکر نکنم
انقدر که توی این یکی دو ماه شاید هر شب ساعت 11 زودتر نیومدم
خیلی ها هم ازم رنجیدن
و شاید باز هم برنجند
و باز هم خواهند رنجید
اما ....

حس های عجیب و متناقضی دارم
عجیب و غریب
شاید از صبح تا شب نظرم و حسم در مورد موضوعی ند بیار عوض بشه
از عشق تا نفرت
از خوشی تا ناراحتی

می خوام
آزاد بشم
تا شاید بتونم پرواز کنم
شاید لازم باشه همه دلبستگی ها رو ول کنم
خیلی سنگین شدم
خیلی زیاد
نمیشه پرید
اگرم بخوام بپرم نقص فنی می کنم و
سقوط
سقوط آزاد

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

التماس دعا

یک صد و هشتاد