صد و چهل و هشتم

و اما آخرش رسید ...

درسام در حال تموم شدنه
یعنی اگه درسی رو نیفتم اخرین ترم دانشگاه
حالا شدم یه لیسانسه ( البته به قول باببزرگم مهننس )
نمی دونم خوبه یا نه
اما هر چی بوده داره تموم میشه
تازه این که چیزی نیست
برای فوق هم ثبت نام نکردم
خیر سرم می خوام سال دیگه بخونم
و واقعا هم خواهم خواند ( عمرا )
البته خدمت مقدس سربازی هم هست که باید رفت
اما کی و کجایش مهم است که از اکنون مانند خوره ای بر جان ما افتاده
دعا کنید معافیتی چیزی بشود گرفت
چون حس و حالش نیست

پریروزا دانشگاه بودم
به فکرم زد حالا که پروژه پایانی دارم
خوب برم شروع کنم دیگه
رفتم آموزش
گفتم من باید باسه پروژه چی کار کنم
خانومه گفت مگه تاحالا کاراش رو انجام ندادی
- خوب نه
- تا 15 بهمن بیشتر وقت نداری ها
- چی ؟؟؟ خوب فرجه و تمدید بدید
- امکان نداره

اومدم بیرون در به در دنبا پروژه
شماها یه پروژه مهندسی صنایع سراغ ندارید ؟



پی نوشت :
شایان ذکر است که در این ترم فارغ التحصیل نمی گردیم معهذا فکر سور و شام را از سر های مبارکتان بیرون نمایید

از بس که بینا بیدم
2 تا پله دمار از روزگارمان در بیاورد
در چال اسکندرونی افتادیم و تاندووم های پای راستمان کشیدندی و در ورفتندی از مچ
حال با پای داغان باید سیر (seir) ترم نموده و پاس نماییم
( خداییش جلوی ملت وسط حیاط از 2 تا پله افتادم و نتونستم بلند شم ... خودم مرده بودم از خنده ولی دوستان نگرانمان بودند )
نرفتم دکتر
رفتم پیش یه دکتر علفی
دستی کشید و ضماد داد .. دنبه با خرما
بفرمایید سرد میشه :دی

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

التماس دعا

یک صد و هشتاد