دویست و نوزده

ترس هاي كودكانه به دعوت از تازه کار

1- بچه که بودم بزرگترین کابوسم خواب یه اسب سوار سیاه بود که میومد توی بالکن و من رو می برد و بعدش همه ی خونه رو آب میگرفت ... اما الحمدلله زیاد خفن ترسناک نبود

2- از کامیون می ترسیدم ... خیلی زیاد .. یعنی وقتی با ماشین یا پیاده حتی از فاصله دور کامیون میدیم ته دلم خالی میشد..کاریش نمیشد کرد ... باسه همین هنوز گواهینامه نگرفتم ( البت ربطی نداره ، خنده هم نداره )

3- از ارتفاع می ترسم .. نه هر ارتفاعی ها .. اما می ترسم .. سوم راهنمایی رفتیم اردوگاه باهنرتوی لواسون .. یه چیزی بود که آدم از بلندی آویزون میشد و بین دو تا کوه حرکت می کرد ( مثل تله کابین اما بدون اتاق ) تنها کسی که نرفت من بودم و یه نفر دیگه.. خوب اگه میافتادم چی ؟

4- بچه که بودم، یعنی تا اول راهنمایی از امتحان شدیدا می ترسیدم . با اینکه 20 میشدم اما قبل و موقع امتحان تنم یخ بود .. تا اینکه توی راهنمایی نمره پایین گرفتم و ترسم ریخت .. سر کنکور سراسری سوت میزدم :دی

5- وابستگی زیادی به عزیزانم و عزیزترین هام دارم.. ترس از مسافرت رفتن بدون من و یا این جور چیزها ( یعنی بدون من برن جایی و مدت زیادی نباشن ) ترس از اتفاق و .... کلی میریزتم به هم .. تا برن و برگردن خلاصه دارم سیر و سرکه می جوشونم

6- از سگ مثل سگ میترسم .. نمی دونم چرا .. حتی توله سگه کوچولویی که یه کف دست هم باشه و بغل یه دختر تیتیش مامانی تو اونور خیابون باشه .. هم حالم بد میشه و هم مورمورم میشه و هم یه خورده می ترسم
عوضش از بقیه حیوونا عمرا ... راهنمایی که بودیم با مار و عنکبوت و موش و ... بازی میکردیم .. یادآزمایشگاه زیست و ابرام سگ پز به خیر

7- از مرگ میترسم ... می دونم که بمیرم بی برو برگرد میرم جهنم ... تازه ترس از بی آبرویی بعد از مرگ و اینا هم هست ... وللش

8- کسایی که من دعوت میکنم هدی ، سارا ، محمد سکرتر ، محسن

--------

فردا ساعت 5:30 میرم میدون سپاه برای تقسیم...
انشالله که جای خوبی بیفتم آموزشی و بعد هم سربازی
دعا کنید خدا صبر دهد... می گذره به هر حال
اما دعا کنید راحت و خوب بگذره

پی نوشت :
ترافیک که سهله ... دلم می خواست ساعت نگذره
دلم خیلی چیزها می خواست
اما باید توکل کرد و تحمل و شکر کرد که به اینجا رسیدیم... حتی داشتن یک دقیقه همچین احساسی یه دنیا می ارزه ..
ممنون که همچین هدیه ای بهم دادی

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

یک صد و هشتاد

التماس دعا