سلام
میگم منم اومدم بلاگر .... هاهاها ....
فکر کردید دارم میرم .... عمرا .... من تا پوست از سرتون نکنم ول کن نیستم
تازه اومدم بلاگر تا مثل این پرشین بلاگ هفته ای هشت روز خراب نباشه و بتونم درست و حسابی کچلتون کنم(ترجیها نمره چهار )
من با پویان با وبلاگ آشنا شدم ....بعد از مدتی هم خودم
دست به عملیاتی انتحاری زده و وبلاگ علی سیاه متولد شد ... نمی دونم من انقدر باحالم یا اینکه بقیه انقدر باحال که از وبلاگ نویسیم خوشم اومد ...
اونجا دوستای زیادی پیدا کردم ..... اولین نفری که بهم نظر داد عماد بود .... بعد با منصوره و سوگند .... گل پسر هم که از رفقا بود .. هرچند ما رو تحویل نمی گیره و جوات میشمارتمان اما ما دوسش داریم ... با ساره و خونه اش قدم به لینکهای دیگه ای گذاشتم و زهرا و شیما کم کم اضافه شدند و دوستای خوبی پیدا کردم ... چیزهای زیادی هم یاد گرفتم و یاد دادم .... این آخری ها هم سارای و سارا و ... ( دیگه زیادی دارم تعارف میکنم ..بسه ) خلاصه کلی صفا کردیم و کلی بهتون حال دادیم ....
اما هر وقت توی آسمونا داشتم پرواز می کردم و با کامنت ها حال می کردم یه دفعه پزشین بلاگ می مرد و با کله مارو مینداخت زمین !!!!
بنابراین و بعد از مهاجرت گل پسر و پویان و عماد و داداشش و .... به اینجا و بلاگ اسکای منم وسوسه بلاگر گرفت و مهاجرت کردم اینجا
امیدوارم اومدنم اینجا پرثمر و پر بار تر باشه ( بابا پر بار )

حالا هم برای حسن ختام یه نوشته از جبران خلیل جبران مینوسم که شروع خوبی داشته باشم ...

" شاعری ترانه ی عاشقانه ی زیبایی گفته بود و نسخه های بسیاری از آن تهیه کرد و برای دوستان و آشنایانش ، زن و مرد ، فرستاد ، حتی برای زن جوانی که آنسوی کوهها میزیست و یک بار او را دیده بود .
یکی دو روز بعد ، پیکی از سوی زن جوان آمد و نامه ای آورد . زن در نامه گفته بود :"بگذارید این اطمینان را به شما بدهم ، ترانه ی عاشقانه ای که برایم فرستادید ، بسیار مسحورم کرده ، اکنون بیایید و پدر و مادرم را ببینید تا ترتیب ازدواج را بدهیم "
و شاعر به نامه پاسخ داد و نوشت :" دوست من ، این فقط یک ترانه ی عاشقانه بود که از ته قلب شاعری بر می خاستو هر مرد و هر زنی آن را می خواند ."
و زن در نامه ی دیگری پاسخ داد : " بوقلمون صفت دروغگو !! از امروز تا دم مرگ، به خاطر کار تو ، از شاعران متنفر خواهم بود "

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

یک صد و هشتاد

التماس دعا