تغییر

همیشه هم تغییر رو دوست داشتم هم چالش های مختلف
برای خیلی از کسایی که ازم پرسیدن چرا رفتی کرمان باورش سخته اما از مهم ترین دلایلش چالش و تغییر بود
اما الان
بعد این چند سال، همه اتفاقاتی که افتاده و فشار روانی ای که داشته..
نمیخوام ادا در بیارم اما خسته ام
تغییر دوباره شرایط خسته می کنه
و آینده 
نامعلوم و گنگ
و تصمیم گیری هایی که اثر بزرگی روی تو میگذاره

همه‌ی این خستگی ها اثر میذاره
به قولی نمیتونم تفکیک قائل شم! 
وقتی حالم بد بشه گودرز و به شقایق ربط میدم
حساسیتم میره بالا
و منِ خر اشکم در میاد

شاید می‌ترسم
نمی‌خوام 
اماده ی تغییرش نیستم
رفتن از کرمان
خیلی چیزها جا می‌مونه اینجا
که نمی‌خوام بمونه

و بعد می‌ترسم
ترس از اینجا بدون من
شاید برای همه بهتره! شاید خوشحال تر هم باشن همه

فعلا که کاری از دستم برنمیاد! مونده خودم و خودم
و انتظار برای روزهای آینده‌ی نامعلوم




نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

التماس دعا

یک صد و هشتاد