بیست و پنجم تیر ماه 1383


صد و یازدهم


همگی یه روز با هم دیگه
رفته بودیم به گردش
عروسک ناز و خوشگلم
انگاری بوده سردش
گفتم بهش چیزی بپوش
حرفمو گوش نکردش
حرفمو گوش نکردش
حرفمو گوش نکردش
هااااپچه .. هااااپچه
عروسک من سرما خورد
با عطسه هاش سرمو برد
عروسک من سرما خورد
با سرفه هاش سرمو برد
گریه می کرد گرو گر
منو نبرین به دکتر
منو نبرین به دکتر
می گفت گولم میزنین
منو آمپولم میزنین
مگه که دوست نداری ؟
چرا گریه امو در می آری ؟
من از دکتر می ترسم
خوب میشه فردا عطسه ام
آمپول و دوا نمی خوام
با شما دکتر نمی آم
هاااااپچه ..آخ خداااا هاااااپچه
یکی به من دستمال کاگزی بده
- یه بسته دستمال کاگزی تموم کردی باید بری دکتر گرس بخوری
پاشو فسگلی


خواننده : چرا

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

التماس دعا

یک صد و هشتاد