چهارشنبه 17 تیرماه 1383


صد و دهم




1- در شهر راستف نا دانو ( Rastof na danou ) و در خیابان سادوایا ، روی سردر کارگاه سنگ قبر تراشی تابلویی آویزان بود و بر رویش نوشته شده بود :

" استادِ کارهای به یاد ماندنی "

2- همه شب وقتی به خواب میروم ، میمیرم و صبح روز بعد وقتی بیدار میشوم ، تولدی دوباره پیدا میکنم .
3- مرگ ، ادامه همان چیزی است که شما اسمش را گذاشته اید " زندگی "
4- دنیا ، بی من و شما هم نفس خواهد گشید .. و چه بسا راحت تر

چه قدر به مرگ فکر کردید ... چه قدر حسش کردید ... یا اصلا فکر کردید .. جرات فکر به مرگ رو دارید یا سرتون رو کردید زیر برف و نمی بینیدش ...
خود منم به مرگ فکر نمی کنم .. چون اگه به مرگ فکر می کردم شاید آدم دیگه ای بودم


*******


امتحانات تموم شد .. نتایج در راهست .. ترجیح میدم فکرم رو آزاد کنم و یه خورده هم که شده از زندگی لذت ببرم


*******


یه دوستی داشتم که می گفت 110 عدد مقدسیه ... حالا منم 110 بار نوشتم ... 110 باری که زود گذشت .. خیلی زود ...


*******


این چند وقته روزههای خوبی رو پشت سر گذاشتم .. خدا رو شکر می کنم .. خئا خیلی دوستم داره که این آدمها دور و برم و دوستان من هستند .


*******


فعالیتهای مدرسه شروع شده .. کلی برای بچه ها برنامه چیدیم ( چیدند ) هم تفریح هم درس .. فردا داریم میبریمشون تنگه واشی .. خوش خواهد گذشت انشاالله .. ما هم با آقای اسمز مجله ای فوق حرفه ای تولید ( همان نشر ) خواهیم کرد .. باید دیدنی باشه ..


*******


یه حسی درونم به وجود داره می آد .. می خوام جلوش رو بگیرم .. اما نمیشه ... اما تصمیم گرفتم که کنترلش کنم ... موفق هم میشم ... اما آخه حس قشنگیه ... پس چه کنم ...


*******


بچه ها بگم دارم میمیرم ... چندتاتون باور می کنید ؟



نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

التماس دعا

یک صد و هشتاد