دویست و دو

رو آوردم دوباره به نوشتن وقایع اتفاقیه ی زندگی
شاید بد نباشه

اول
امروز بعد از 6 ماه تونستم تصویه حساب کنم با شهرداری
شش ماه پیش یه کاری انجام دادیم باسه شهرداری که بالاخره امروز با کسر 35 درصد از مبلغ باهام تصفیه حساب کردن
این پولم که بیشترش شده بدهی و ...
ای بابا

دوم
بلا نسبت بلا نسبت بلا نسبت سادیسم دارید مگه
حالا من یه تعارف زدم
همه پایه اید با خط کش
استغفرالله
مگه چه هیزمی فروختم ؟

سوم
رفتم یه جایی برا گزینش
یه 9 صفحه فرم دادن
جالب بود
یه بخش محرمانه داشت که باید یه سری آدم معرفی می کردیم برای تحقیق
جالب تر اینکه همه ی آدمهایی که باید معرفی می کردم یه پسوند " معتمد و حزب اللهی " باید می داشت حالا من از کجا آوردم بماند
جالب تر ترش اینکه امروز می پرسم مصاحبه هم داره در جواب می گن نه فقط یه سری سوال عقیدتی و سیاسی و مذهبی و خانوادگی و شخصیتی می پرسیم

چهارم
فعلا قرار بر اینه فردا ببینمت
تا ببینیم خدا چی می خواد
دلمان لک زده است برای جیگر خوردن تو میدون ولی عصر .. یا اون جیگرکی روبرو سینما عصر جدید

پنجم
دعایم کنید
محتاجم
خیلی زیاد

پی نوشت : آهنگ بلاگ رو عوض کردم
موسیقی فیلم شبهای روشن
تنها فیلمی که برای بار پنجم و ششم هم حاضرم پول بدم بابت دیدنش


به من گفت بیا
به من گفت بمان
به من گفت بخند
به من گفت بمیر
آمدم . ماندم . خندیدم . مردم

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

التماس دعا

یک صد و هشتاد