مهاجرت

نزدیک به چهار ساله که کرمان زندگی می کنم
چهارسالی که خیلی چیزها توش اتفاق افتاد

زندگی اینجا هم خوبه هم بد
خوبه چون زمان آزادتری داری، دغدغه ی کمتری داری مخصوصا تو مسائل کاری، بیشتر کنار خانواده ای و ...

بده چون تنهایی
هیچ کس و نداری
در تئوری میشه با افراد جدید ارتباط گرفت و دوست شد و ...
اما در عمل مشکل از اون‌جا شروع میشه که به عنوان مدیر یه سری آدم از تهران اومدی کرمان!

ته تهش مدیرشونی، اونم مدیری از پایتخت فرستادن بالاسرشون
کارشم hr و ..
نه اون‌ها راضی میشن دوستت باشن
نه میپذیرنت، نه صمیمیت پیدا می کنن

دشمن بودن باهات هم که از پیش‌فرض هاست(نه برای همه)
اما دوستی باهات یه امر مکروهه بین شون
حتی اگر باهات دوستی کنن، بیان خونت محرمانه میان! کسی نباید بدونه که گربه نیششون نزنه
اولویت دومی
شهروند دومی
از اونها نیستی

این همیشه رنجت میده

پی نوشت: نمیدونم مهاجرت به خارج چه‌جوریه
احتمالا بدتر

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

یک صد و هشتاد

التماس دعا