هفتاد و نهم


دیگه حتی تاریخ رو هم یادم نیست ... یه روز افتضاح مثل همه روزهای دیگه

مثل همیشه تاسف ... بازم افسوس ..
افسوس از دست دادن هرچی دوستشون دارم ...
همیشه همین بوده .... همیشه ... تقصیر خودمه ..
نباید چیزی رو دوست داشته باشم که از دست بدمش...
اصلا من حق ندارم
حق هیچ چیز ... هیچ چیز
باید روراست می بودم ... و نبودم ...یک چیز رو پنهان کردم ... اونم برای از دست ندادن
اما همون پنهان کاری اون رو ازم گرفت
اما احساسم رو پنهان نمی کردم
در مورد احساسم دروغ نگفتم
برای من یه درخت ممنوعه وجود داره .. اونم دوست داشتنه ...
برای من ممنوعه
ممنوع
، دنیا کوچیک تر از این حرفهاست . فقط دلم می خواد آینده پشیمون ترمون نکنه
دیگه نباید توقع داشته باشم که از تنهایی باید در بیام
ولش کن ....
اما باید بدونه که دوستش دارم
راستی گفته بودم که دلم گریه می خواد .... دیروز گریه کردم ، دیروز گریه کردیم، اما برای اولین بار بود که احساس کردم دیگه گریه هم راحتم نمی کنه .... دل من خیلی گریه می خواد .
خدااااااااااااااااااااااااااااااااااا
خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
شاید دیگه ننویسم
شایدم بنویسم
فعلا هر ثانیه یه تصمیم دارم

اگر برنگشتم خداحافظ

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

التماس دعا

یک صد و هشتاد