چهارشنبه 12 فروردین هزار و سیصد و هشتاد و سه



ویژه نامه

شماره صدم


همیشه برام چند شماره خیلی یه جورایی مقدس بود .. نمی دونم شایدم مقدس نشه گفت اما اعداد محترمی برام هستند .. مثل 7 ، 40 ، 100 و 1000 .. که مطمئنم که برای خیلی ها هم همینطوره
بالاخره نوبت 100 امین نوشته من هم رسید .
تا به خال هم 100 شماره من رو تحمل کردید ...
توی این 100 نوشته بارها باهاتون درد دل کردم ... بارها خوشی ها و ناخوشی هام رو باهاتون قسمت کردم ... بارها غر زدم ..بارها چرت و پرت گفتم ...و چند بار هم تصمیم داشتم برای همیشه وبلاگ نویشی رو ترک کنم ...
با همه این حرفها اینجا رو دوست دارم ... خیلی هم دوست دارم ... شماها رو هم دوسا دارم و قربونتون هم میرم


بسه
بریم سر اصل مطلب :

عید امسال هفته اولش رو اصفهان بودم ... همه می دونن ... جاتون خالی خوش گذشت و خیلی خفن شلوغ بود ... حتی توی پیاده رو ها جا نود آدم راه بره ... برای همین من همش از پیاده رو ها راه میرفتم :دی
اما جدی انقدر مردم چادر زده بودند که خدا میدونه ...
توی راه رفتنی 4 تا توریست توی اتوبوس ما بودند ... از شانس بدشون اون وز اتوبوس پذیرایی همراش نبود و تا اصفهان زبون خشک و خالی رفتیم ... بدتر از اون توی راه بود که وقتی اتوبوس نگه داشت این خارجیه رفت و ساندویچ خرید ... فکر کنم الان بیمارستان باشه .. البته اگه نمرده باشه
اصفهان خیلی عوض شده بود .. شده بود پر از اتوبان ... بعد از زلزله بم هم که شایعه شده بود قراره پایتخت بشه :دی قیمت زمین 3 برابر شده بود ... یه جورایی شده شبیه تهران ... اما بازم وقتی میرفتی خرید لهجه اصفهونیشون حال و هوای اصفهان قدیم رو زنده میکرد .
من جمعه هفته پیش برگشتم ... بابا اینا که نجف آباد بودند و من تهران تنها ...
تنهاییم عالمی داره ...:دی
جاتون خالی .. روز اول شطحیات اومد خونمون و ناهار خوردیم .. ناهار ماکارونیی درست کردم که انگشتاشم خورد ...
روز دوم با پاپیون روفتیم خونه پویان عید دیدنی و 100 سال به این سالها ...
شب هم پاپیون اومد خونمون و پیش من موند ... البته اون شب تا ساعت 3 حرف میزدیم و آنلاین بودیم :دی ... فکر بد نکنید ها ... :دی
فرداش هم که میشد دوشنبه با آبی مثل دریا و پاپیون و چندتا از بروبچ دانشگاه رفتی گردش و بچه ها رفتن شیان
سه شنبه بابا اینا اومدن ...
از همه جالبتر این بود که سه شنبه هر کدوم از دوستان رو میدیدم میگفت : سیاه ... خونتون خالی بود و به ما نگفی ؟ ..
نمی دونم خونه خالی به چه درد میخوره ... :دی
اصلا توی این جند روز هم حس و حال درس نداشتم .... هفته بعدم که دانشگاه شروع میشه و روز از نو روزی از نو ... موندم درسای این ترم رو چه جوری پاس کنم ..

دیگه دلم براتون بگه احتمالا سیزده رو هم میریم سمت رودهن ... بلکه درختی .. جنگلی .. چیزی گره بزنیم بختمون باز بشه
پیشنهاد میکنم که دخترا حتما درخت گره بزنن چون با این یک و نیم میلیون اضافه ای که دارن بختشون باز ماز نمیشه ها ... :دی

اما دروغ سیزده بدر این که وبلاگ علی سیاه توسط یاهو لینک شد ....
و با بازدید کنده ای بالغ بر یکصد هزار نفر در روز پر طرفدار ترین وبلاگ زمینه ....

برم
خیلی چرت و پرت گفتم .....
امیدوارم که سال خوبی داشته باشید
بهترین آرزویی که میتونم براتون داشته باشم سلامتیه
قدر سلامتی تون رو حتما بدونید

به امید شماره 1000 وبلاگ من :دی
خدا نگهدار




نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

التماس دعا

یک صد و هشتاد