چهارشنبه 13 اسفند 1382

نود و ششم


سلام
1- عاشورا گذشت ... خوش به حال عاشقانی که توی این روز ها تونستند نظر امامشون رو جلب کنند و رضایت خاطرشون رو بدست بیارن ... اما من همش گناه بودم و گناه و گناه
2- امسال نتونستم " روز واقعه " رو ببینم ... از دست رفت .... نمی دونم چرا این فیلم دلم رو میسوزونه و گریه ام رو در میاره ( شایدم میدونم)
3- امسال نتونستم فیلم رو ببینم چون ظهر عاشورای امسال ما نذری میدادیم ... جای همگی تون خالی ... حاجتمون هم شفای مادرم بود که پس از دو بار عمل قلب حالش بهتر شد ...
امیدوارم حال پدر و مارتون همیشه خوب باشه تا احتیاجی به نذر کردن نداشته باشید
4- وقتی خبر بمب گذاری تو کربلا به گوشم رسید دلم لرزید ... آخه داماد داییم و زنش کربلا بودن .... از یه طرف برای کسانی که اونجا شهید شدن دلم میسوزه و از یه طرف میبینم مرگ که حقه .. خوش به حالشون که اونجا مردن ...
5-یه هییت عزاداری میشناسم که فارغ از بقیه هییت ها که بیشتر به قر و فرشون میرسن و فکر همه چیز هستن جز عزاداری ، مراسم خیلی قشنگی راه میندازه ... فکر کنم اصلیتشسون هم جنوبی باشه .. چون وقتی طبال هاشون جنوبی میزنند آنقدر پرشور میزنند که همه رو به گریه میندازه
6- امسال برای اولین بار زنجیر نزدم ... نه به خاطر اینکه فکر کردم کار بیهوده ابه ... نه ... به خاطر اینکه انقدر جو دسته ها خراب شده که ترجیح دادم بشینم خونه و برای بار دهم کتاب " حماسه حسینی " دکتر مطهری رو بخونم
7- یه دوستی می گفت این دسته ها از اول محرم راه میافتند و تا عاشورا ... امام حسین (ع) رو که کشتند خیالشون راحت میشه و میرن خونه هاشون
8- داریم کم کم به عید نزدیک میشیم .. کوچیک تر که بودم از یکی دو ماه مونده به عید روزشماری میکردم .... حالا انگار چه خبره
9- حرفی نیست
10- یا علی

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

التماس دعا

یک صد و هشتاد