چهار شنبه 27 اسفند 1382


نود و هشتم

سلاو درود فراوان بر شما رعیت اهل نت که هنچنان به دستبوسی ما آمده و نظرگاه ما را پر می نمایید
چند صباحی بود که از حال چیزی بر ما نمانده بود و ما کمتر فرصت کتابت و بازدید شما را داشتیم . هرچند پیش خودمان بماند که کارهای دربار و امور تکان دادن دربارمان بسار فجیع بود . حال که صحبت دربارتکانی شد نصیحتی از من گوش جان سپارید و عبرت بگیرید ... و گویند حکما که چون در خانه خودی یک بار دربار تکانی ولی بعد از تاهل بر سه جا تکانه اندازی و آن سه جا دربار شخصی خود و منزل ... دومی، درباردرباران، منزلگاه ام المنزل ( و گاها منزلین ) که بسی فجیع تر از دربار شخصی و سومی دربار مادرتان ... پس حماقت پیشه نکرده و همسر نگزینید مگر آنکه....
خلاصه اش میکنیم تا به دیگر امور نیز برسیم
آری
فی الحال که 48 ساعه به نوروز مانده گاهاٌ گمانه میزنیم که شاخی بر سرمان رشد میکند .. اینجا در پاتخت که برف باریدن گرفته و هوا سرد گشته ... ما هم مجبور شدیم به منزل دستور فرماییم تا برویم و کرسیجات آورده تا زکام نگردیم و نوروزمان را از بینی مبارک خارج نکنیم ...
حکماٌ دوره آخرالزمان است دیگر ... حتی آسمانها هم نابهنجار شده اند .

اما برویم بر سر اصول مطالب ...
اولاٌ ... آنکه ما عید امسال به پاتخت صفویه رویم و در آنجا اتراق نماییم ... تقاضای سوغات نفرمایید که اشرفی هایمان ته کشیده وهنوز پاداشمان را نداده اند . آری ما توانستیم طی عملیاتی آرش مابانه ( همان انتحاری ) خانواده را جدا ز خود به سفر راهی کرده و خود همراه رفقا عضب اوقلی به سفر رویم
ندابر همراهمان نیز همراهمان نبوده و به دست خانواده است ( بسی از این بابت حالمان گرفته است )
برایمان دعا کنید نا سالم برگردیم .... انشالله بازم برسیم خدمتتون ..... ممنون همه جان نساران

دیماٌ ... به نظرم این واپسین نوشته ما در این بلاگ در سال جاری بوده و تا 10 فروردین آپ نفرماییم

سیماٌ ... امروز به مدرسه رفته بودیم تا ببینیم اوضاع چه جور است ( چرا کذب گویم ؟ ) حقیقت آن که ما را هم شهروندان جامعه حساب کرده بودند و اجازه خرید از فروشگاهشان را تا سقف 250 هزار ریال پول رایج مملکتی داده بودند و ما برای کسب مجوز راهی گشته بودیم .

امممممممممممممما چارماٌ ...
نوروز نیز در راه است و من خرسندم ... زیرا سال بدی نداشتیم و نسبت به سال 81 سال خیلی خیلی بهتری بود .. هرچند که خاطرات خوب و بد زیادی هم داشتم .. هرچند که دوستای جدیدی پیدا کردم و دوستانی رو هم از دست دادم .. اما درس های زیادی از زندگی گرفتم .. از بازی زندگی ...




پنجماٌ ... قدما گویند که بر سر سال نو آرزوهایتان بیان کنید تا در سال برآورده شود ...
من چند آرزو دارم که قابل بیان است که می گویم
1- شفای حال همه مریض ها ( شاید خیلی شعاری باشه .. اما تا شما تو خونتون مریض نداشته باشید نمی فهمین که واقعا آدم چند بار پیش خودش فقط سلامتی رو از خدا می خواد .... در ضمن .. من نوشته بودم که ما نذری دادیم به خاطر مریضی مامانم ... مامانم حالش خوبه الحمدالله و برای اینکه سلامتی اش رو به دست آورده بود نذری دادیم ... به هر حال از همه تون ممنونم )
2- یه آرزوم اینه که بتونم تو سال جدید جوری رفتارم رو تغییر بدم که حرفهام باعث آزار کسی نشه ... یه جورایی نا به جا حرف میزنم
3- دوست دارم دوستانی که پیدا کردم برام بمونن و بهشون قول میدم تو رفاقت و دوستی براشون کم نمی گذارم .. حتی اگه 1100 روزم نبینمشون
4- دوست دارم وضع مالیم خوب بشه و خوب پول دربیارم
5- آرزو دارم که یه روزی برسه که وضع مملکتمون بهتر از این ها باشه و یه کشور آزاد داشته باشیم
6- از اینجا به بعدش خیلی خصوصی میشه اما برای همه تون آرزو دارم به اونی که دلتون می خوایید برسید
7- آرزوی آخرمم اینه که خدا همه آرزوهام رو برآورده کنه

دیگه مزاحمتون نمیشم
سال نوی همگی مبارک

( یه خورده این دفعه لهجه هام گاتی پاتی بیده ها ... عیبی یخده )


نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

التماس دعا

یک صد و هشتاد