پنجاه و هفتم

جوان با غذا و دسته گل مریمی رسید .
دختر قصه ما که شک زده شده بود با اصرار او دسته گل را پذیرفت
بویید
کم کم احساس خواب آلودگی کرد .... و بی هوش شد
وقتی به هوش آمد خود را در بیابانی بی آب و علف بدید .... خورشید را یافته بود با این که ترسیده بود به سمت خورشید به راه افتاد . مدتی گذشت و اسبی یافت بر آن سوار شد ... و به سمت خورشید به راه افتاد ... از دور سواری را دید به سمتش رفت تا بتواند از او راه را بیابد . نزدیک که شد بدید همان جوان که بدو اسب داده بود سوار بر اسب است
از او پرسید : مرا چه شده است من در اینجا چه میکنم ...
جوان گفت : ندانم و من نیز به دنبال تو بودم تا بدانم چه شده .
گفت راه کدام است گفت : به سمت خورشید برو
دختر گفت : هر چه می روم نمی رسم .. خسته شدم ... شما چه چیز را از من پنهان می کنید
جوان گفت : تو بدنبال کسی هستی که او نیز بدنبال توست ... سالهای سال است که بدنبال توست
دختر گفت : کیست او ؟ نشانش بده !
جوان گفت : کسی است که بر تو اسب آورد ...بر تو گل آورد ...
سالهای سال است که بدنبالتم ای ستاره سهیل
دختر به یاد کلام پیر دانا افتاد که هر کجا بدو نزدیک بودی آسوده خاطری
دختر بر اسب بتاخت و به راه افتاد
جوان بدنبالش گفت : تو مگر به دنبال من نیامدی
دختر گفت : تو دروغگویی ... جوان گفت : نه ..من همانم که تو خواهی
اما دختر به راه خود برفت و بدو گوش نسپرد ، جوان به دنبالش به راه افتاد و اسبش را بینداخت و با شمشیری بر گلوی دختر گذاشت و گفت .
با من بیا
تو باید همسر من شوی ... اما دختر گفت من به این دیار نیامده ام تا تو را بیابم ... جوان او را تهدید به مرگ کرد
اما دختر در جواب گفت : جان عاشق در کف دستش است و من برای وصال به معشوق تن بدین ذلت ندهم
جوان شمشیر بلند کرد و بر سینه دختر فرود آورد
درد عمیقی تمام وجود دختر را در بر گرفت . و ...


ادامه دارد

نزتنید من رو ... خوب داستانش این جوری بود .... چی کار کنم ... فقط نشد لحنش رو قدیمی کنم ... به بزرگی خودتان ببخشایید

راستی .. می بخشید که زیاد نتونستم بهتون سر بزنم یا این که دیر آپ کردم آخه این چند روزه درگیر عروسی دختر دایی ام بودم و همش به مجالس مختلفه می رفتیم
اما جا تون خالی بعد عروسی رفتیم دنبال عروس
یه هفت هشت دوری دور میدون آزادی چرخیدیم و رفقا تک چرخ بویتی و کلی حال بویتی
تازه رفتیم فرودگاه منار ترمینال حجاج رقص بویه
آی حال داد آی حال دادااااااا
انشالله عروسی علی سیاه ( بگو ایشالله ............. ماشالله)ا

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

التماس دعا

یک صد و هشتاد